جناب وی جناب وی
  • صفحه اصلی
  • آداب زیستن
    • آداب زیست ایرانی
    • آداب محیط کار
    • آداب معاشرت
    • آداب گفتگو
    • آداب رابطه
  • آداب رویش
    • رشد فردی
    • رشد جمعی
  • بینش سیاسی
    • سیاست خارجی
    • سیاست داخلی
  • مکتوبات
  • سایر محتوا
    • معضلات فکری
توییتر
اینستاگرام
تلگرام
جناب وی جناب وی
  • صفحه اصلی
  • آداب زیستن
    • آداب زیست ایرانی
    • آداب محیط کار
    • آداب معاشرت
    • آداب گفتگو
    • آداب رابطه
  • آداب رویش
    • رشد فردی
    • رشد جمعی
  • بینش سیاسی
    • سیاست خارجی
    • سیاست داخلی
  • مکتوبات
  • سایر محتوا
    • معضلات فکری
  • رشد جمعی
  • سیاست داخلی

آرمان‌ خواهی تحمیلی

  • 28 مهر 1401
  • 11 minute read
آرمان‌ خواهی تحمیلی

“میلگرام” نام فرزند دو یهودی مهاجر است که برای زندگی از اروپای شرقی به آمریکا رفته بودند. در جوانی مدام به این فکر می‌کرد که یک خوش‌شانسی عجیب و عظیم باعث شده به جای بودن در اردوگاه‌های مرگ، سر از نیویورک درآورد. در یک نامه از او که در سال 1958 به همکلاسی‌اش فرستاده شده، بارها ذکر کرده که او از “بازمانده بودن” رنج می‌برد و احساس گناه دارد. در یک نامه‌ای که از او خواندم، اینطور نوشته بود که: «من بایستی در جامعه آلمانی‌زبان یهودی‌ها در سال 1922 در پراگ به دنیا می‌آمدم و بیست سال بعد از آن در اتاق گاز می‌مردم.» و در سطرهایی جلوتر در این نامه نوشته: «هیچ‌وقت نخواهم فهمید چه ‌شد که در بیمارستانی در محله برانکس به دنیا آمدم.» اکنون که ما به او نگاه می‌کنیم، میشود فهمید که “ترس از اتاق گاز”، “انزجار از مرگ هم‌نوعانش” و “ناتوانی‌اش در مفید بودن” او را آزار می‌دادند.

تصویری از استنلی میلگرام

بعد‌تر روشن شد تنها آقای میلگرام نیست که از این مساله می‌ترسد. تنها او نبود که از بازمانده بودن احساس گناه داشت و مدام از این بابت خودش را سرزنش می‌کرد. و حالا با نگاه به گذشته می‌توان دید که آسیب گفته شده از اصلی ترین پیش‌زمینه‌های پاگرفتن “روانشناسی اجتماعی” در میان علوم است. آنقدر مهم که وقتی یک کتاب از سال 1980 درباره روانشناسی اجتماعی مطالعه می‌کردم، نویسنده ‌در آن نوشته بود: «اگر بنا باشد از یک نفر به‌عنوان کسی که بیشترین تاثیر را در این حوزه گذاشته است یاد کنیم، آن شخص آدولف هیتلر است»

می‌دانید، از ابتدا دوست داشتم که این پست کمی خودمانی‌تر باشد، اما نتوانستم این روایت را برایتان ننویسم که چطور ترس از “کمک نرسانیدن” ترس از “سهیم نشدن در سختی آنانی که به‌شان احساس تعلق داریم”، می‌تواند مانند یک شبح همیشه همراهمان باشد و خون و جانمان را بمکد. به همین دلیل اگر در گروه‌ آنانی هستید که این روزها احساس بی‌کفایتی می‌کنند که «چرا نتوانستم کاری انجام بدهم؟» احتمالا این یادداشت‌ را برای شما می‌نویسم و خواندنش برایتان مفید است.

حین نوشتن برخی‌ها از ذهنم عبور می‌کنند. یکی پدرش به او اجازه نداده، دیگری روستایشان بوده، دیگری مادر است و نوزاد دارد، آن یکی می‌ترسیده؛ و همه آنها از این بابت شرمسارند، آنها این عذاب وجدان را با خودشان حمل می‌کنند که بی‌خاصیت بوده‌اند یا خائن‌اند. من به همه آن‌ها گفتم بخاطر چیزی مقصر نیستند. چون به نظرم واقعا گناهی را مرتکب نشده‌اند که بخواهند از این بابت سرزنش شوند یا خودشان را سرزنش کنند. با این حال خوب می‌دانم که این صحبت‌هایم جدی گرفته نشده و اینطور قلمداد کرده‌اند که سعی کرده‌ام به آنها دلداری بدهم. اما واقعا اینطور نیست، چرا که در نگاه من الزامی بودن جنگیدن در خیابان هم مورد تردید است، چه رسد به اینکه کسی عذر موجه هم داشته باشد.

در واقع من معتقدم بخش مهمی از عذاب وجدان کنونی که در قلب بازماندگان وجود دارد، ناشی از اعمال فشاری است که توسط دیگر معترضین به آنها القا شده. من در طول این مدت، در تمام شبکه‌های مجازی فشارهای مستمری را می‌بینم که در تلاش هستند به زور هم که شده، مردم را به خیابان بکشانند. حتی بر خلاف میل باطنی‌ آن افراد. قویا این را معیوب می‌دانم و با هر الگوی فکری‌ای که به ماجرا نگاه می‌کنم، ایجاد فشار برای به خیابان کشاندن مردم، نه وجهه درستی دارد، نه اینکه امری مرسوم است حتی. درواقع شما در هیچ‌کجای تاریخ نمی‌خوانید که گروه‌های معترض، با طرد کردن افرادی که با آنها هم رای نیستند، تلاش کنند که آنها را به خیابان بکشانند. و این فشارها عاملی‌ است که من عذاب وجدان افراد از عدم شرکت در تجمعات را برآمده از آن می‌دانم. 

روند یارگیری معترضین معیوب است. از آن بدتر و مفتضحانه‌تر یارگیری حکومت برای توجیه رفتار زشت خود است. لب کلامم این است که شما نمی‌توانید با متهم کردن کسی، او را به عضویت گروه فکری خودتان در آورید. اینکه ما بخواهیم هرکسی که مثل ما فکر نمی‌کند را به خیانت متهم کنیم، وجهه بسیار ناخوشی دارد. چنین عملی بسیار افراطی و رادیکال است که ما فقط از چشمان خود به دنیای پیرامون نگاه کنیم و انتظار داشته باشیم دیگران هم زاویه دیدی مشابه ما داشته باشند. حالا فرقی هم نمی‌کند که شما معرض به حکومت باشید یا خود حکومت.

برای مثال احتمالا به خاطر داشته باشید که این عبارت “نان در خون زدن” یا “روی خون لیز خوردن” در ابتدا به حاکمین گفته می‌شد، کمی بعد به مسئولین رده بالا، بعدتر به کارکنان دولتی و حالا به هرکسی که اعتراض‌اش خیابانی نیست یا مغازه‌اش را نبسته تا اعصاب کند، گفته می‎شود! این توی کَت آدم نمی‌رود آقا جان. خب شما بعنوان یک معترضِ به حکومت وقتی هرکسی را که مانند تو نیست را به چیزی متهم می‌کنی؛ چه فرقی با حکومت داری که آن هم مخالفین خود را به چیزهای واهی متهم می‌کند؟! بله، شکی در سیستماتیک بودن آنچه که حکومت انجام می‌دهد نیست. و این تمایزی را به وجود می‌آورد. اما در یک نگاه کلی هر دو عمل ریشه معیوب و کرم خورده‌ای دارند. آن ریشه به رسمیت نشناختن افکار متنوع آدمهاست.

این شیوه محکوم کردن افراد با استفاده از عباراتی خونین از قبیل “دانشگاه که میروی روی خون‌های مردم لیز نخوری” – “مغازه‌ات که میروی روی خون‌های ما لیز نخوری” – “کاسبی این روزها نان در خون مردم زدن است” و … همگی ساختار واحدی دارند که تلاش می‌کند افراد را از آنچه که می‌کنند، شرمسار کرده و در یک جنایت دخیل بداند. گویی اینکه یک فرد وقتی برای تامین اجاره بها فروشگاهش را باز می‌کند با حکومت هم‌‎دست است. یا هرآدمی که این روزها به هردلیلی فلسفه اعتصاب برایش روشن نیست، با حکومت هم‌دست است! این استدلال‌ها -اتفاقا موفق هم بوده‌اند- را بسیار غیر اخلاقی می‌دانم. چرا که اولا پیوند دادن نان یک کاسب به مسائل سیاسی، مغالطه‌ای غیر اخلاقی‌ است، دوما برای دعوت آن فرد تلاشی مسالمت‌ آمیز صورت نگرفته و سناریو از ابتدا با اتهام زنی و اعمال فشار آغاز می‌شود. به زبان ساده‌تر اینکه شما فقط در دو حالت می‌توانید افراد را با خود همراه کنید

1- آنها با شما هم‌نظر و هم‌سو باشند

2- شما آنها را قانع کنید که با شما هم‌نظر شوند

 در غیر این صورت شرایط چیزی شبیه وضعیت کنونی خواهد بود. افراط، افراط، افراط.

آنچه که امروز در شدید ترین وضع شاهدش هستیم و مدتهاست که بر جو فکری کشورما حاکم شده، گروه‌بندی و دو دستگی عمیقی‌ست که همه‌جا در آتشش دمیده می‌شود. دو دستگی‌ای که حالا مردم را دو نیم می‌کند، “آنان که به خیابان ریختند” و “خائنان”. در دودستگی کنونی که به افکار جامعه تزریق شده، شما حتما باید عضو یکی از دو گروه باشید. تفکر مستقل شما به رسمیت شناخته نمی‌شود و هر ایده‌ای جز آنچه که در تفکرات دو طرف در جریان است، خیانت به قبیله تلقی شده و جزای آن طرد شدن است. در این تفکر صفر و یکی، شما اگر به خیابان نیایید خائن هستید، اگر اعتصاب نکنید خائن هستید، اگر به مفید نبودن هشتگ فکر کنید، خائن هستید، اگر به کشتن آخوند‌ها فکر نکنید خائن هستید و… در گروه مقابل هم همین‌گونه. همیشه برچسب‌های آماده و از پیش تعیین شده‌ای وجود دارد که با همان چند جمله ابتدایی‌ای که از دهانتان بیرون می‌آید، به شما نسبت داده می‌شوند.

برای مثال؛ از آنجایی که قاعدتا مرا نمی‌شناسید، در خوشبینانه ترین حالت و مسالمت‌آمیز ترین ایده‌فکری، احتمالا جناب وی را در ضمره انسان‌های “وسط باز” گروه بندی کنید! دقیقا منظورم از برچسب‌ها همین عبارات و گروه‌بندی هایی هستند که به یکدیگر نسبت می‌دهید. این واژه وسط‌باز هم از آن عباراتی‌ست که این روزها آن را مثل فحش به کار می‌برند. یک جوری از آن استفاده می‌کنند که انگار طرف یک نقش در تری‌سام داشته (لبخند). نمی‌دانم دقیقا چطور آن را توصیف کنم، وسط باز را می‌گویند و از دهانشان “جاکشِ حرامزاده” بیرون می‌آید. البته تا کنون کسی اینها را به من نگفته، چرا که تقریبا در شرایط میدانی تکلیف‌ام مشخص است. اما بسیار متاسف می‌شوم برای آنانی که این روزها بخاطر وسط بودن مورد حمله قرار می‌گیرند. بگذریم آقا عرض می‌کردم خدمتتان.

به من اجازه بدهید که این دوگانگی‌ای که همه “محض” می‌دانندش را قبول نداشته باشم. اجازه بدهید تفاوت‌های ملموس و مشهود آدمیان را به رسمیت شناخته و به این رویه اعتراض کنم. آخر مگر مرغ‌داریست که از همه انتظار رفتار مشابهی داریم؟ چطور می‌توان شیوه فکری و محاسبات ذهنی منحصر به فرد انسان‌ها را نادیده گرفت و از همه آنها انتظار داشت که چیزها را همانطور که ما می‌بینیم، ببینند. یا با هرکدام از وقایع، دقیقا همان نتیجه‌گیری و براوردی را داشته باشند که ما داریم؟ حقیقت این است که در جهان امروزی حقیقتی وجود ندارد. هیچ قاعده و امر انسانی‌ای وجود ندارد که مثل دو دوتا چهار تا سر راست و قاطع باشد. افراد هر کدام تحت تاثیر گروه‌های فکری متنوع به چیزی باور دارند که در میان گروه اطرافیانشان شایع بوده، یا اینکه فقط چیزی را می‌بینند که خودشان به آن دست یافته‌اند؛ و این می‌توان هر چیزی باشد، گاه هم‌سو با شما و گاه خلاف افکار شما. این یک حقیقت است، شما نمی‌توانید حقیقتی به این بزرگی را نادیده گرفته و آنسان‌ها را به مثابه ربات‌هایی ببینید که در کامپیوتر مغزشان، اتفاق X نتیجه Y  را بدهد! و این به رسمیت شناختن شیوه فکری متنوع آدمها از بزرگ‌ترین پیش‌نیاز های ورود به جامعه‌ای آزاد است.

روی صحبتم با شخص شما نیست، این بحث را شخصی قلمداد نکنید. من درحال نقد یک شیوه فکری هستم. شیوه فکری‌ای که در تلاش است مردم را فارغ از همه پیچیدگی‌های ذهنی‌شان در دو گروه A و B دسته بندی کند. دقیقا همان‌کاری که حکومت طی این سالها انجام داده. به شکلی زیر پوستی و آرام هرکسی که در این کشور باورهای مذهبی نداشته به حاشیه رانده شده و حق اظهار نظر ندارد. البته هیچکس حق اظهار نظر ندارد. اما غیرمذهبیون بیشتر حق اظهار نظر ندارند. می‌دانید چه می‌گویم دیگر؟

 این‌ها را برای محمد توضیح می‌دادم، در پاسخ او اینطور استدلال کرد که آدمها حتی اگر نخواهند، با انفعال خودشان در زمین قاتلان مهسا دسته بندی می‌شوند. من چنین استدلالی‌ را نیز غلط می‎‌دانم. چرا؟ چون زمانی که ما با یک انسان رو به رو می‌شویم، باید اعداد و ارقام را کنار بگذاریم و به مشاهده بنشینیم که دیگرانی جز ما، چه دلایلی دارند برای این اقدامات خودشان؟ و چه چیزی سبب می‎‌شوند آنها با ما همراهی نکنند؟ یک نکته کنکوری؛ پاسخ به این دو سوال، به درک بهتر مردم می‌انجامد و زمانی که شما بتوانید مردم را درک کنید، قادر به جذب بیشتر آنها نیز خواهید بود.

فلذا در موارد “انفرادی” و “اشخاصی که آنها برای ما شناخته شده هستند” پیش کشیدن این مساله که آقا جان اگر شما در زمین ما بازی نکنی، در زمین حریف خواهی بود، یک استدلال غلط است، چون ما اینجا با تفکرات واضح، شفاف و قابل مذاکره یک انسان رو به رو هستیم، نه صرفا یک عدد محاسباتی در ریاضی. اگر بحث بر سر یک آمار کلان بود، بله، آن گاه می‌شود یک دسته بندی جامع داشت و با شخصیت آدمها بعنوان “رقم” رفتار کرد. اما مادامی که ما مشغول صحبت درباره “افراد” بعنوان شخصیت‌هایی منحصر به فرد هستیم، مادامی که ما درحال صحبت‌ درباره انسان‌هایی هستیم که از تفکر و تعقل برخوردارند، ابدا این معیوب است.

یا اصلا به فرض که عدم حضور یک فرد در اعتراضات، در یک دسته بندی کلان، به نفع حکومت تمام شود. خب؟ نفع این امر برای گروه مقابل چیست؟ جز یک تلاش برای بهره‌برداری دروغین از به خیابان نیامدن او و امثال او، در نهایت هیچ سودی وجود نخواهد داشت. اگر جامعه معترضین ما به اندازه دانشجویان یک کلاس عده‌ای محدود باشند، بله؛ در اینجا حضور یک فرد نیز می‌تواند تاثیر ملموسی بر ماجرا بگذارد. جز این اما، برای پویش‌های کلان‌تر و همگانی‌تر، مثل آنچه که اکنون رخ داده، کسی نمی‌آید افراد را بشمارد و بگوید خب، تعداد شما انقدر است، پس حق با ماست. در واقع دمکراسی خواهی برای همین است؛ «آدمها هر مقدار که هستند، به آن مقدار رای‌شان توجه شود».

در سوشال مدیا بد می‌گویند به کسی که اعتصاب نمی‌کند، بد می‌گویند به کسی که در اعتراضات شرکت نمی‌کند، حمله می‌کنند به کسی که در این راستا پرسشی دارد، یا دچار شبهه و تردیدی‌ست. خب یکی نیست بگوید مگر تعریف شما از انسان‌های افراطی چیست؟ نمی‌توانم این را درک کنم کسانی که ماهیت وجود گشت ارشاد را نقد می‌کنند، به شکل گروهی و جمعی در تلاشند تا هرکسی که با آنها هم‌نظر نیست را ارشاد کنند.

اگر آزادی‌ خواهی و یا وقوع یک انقلاب را آرمان تلقی کنیم، گمان نمی‌کنم همراهی افراد در این آرمان‌خواهی “وظیفه غیرقابل مذاکره‌”ای باشد. تنها باید آن را یک حسن اخلاقی دانست و بس، حسن اخلاقی‌ای که داشتنش می‌تواند افتخار آمیز باشد اما نداشتنش قطعا چیزی از آدم‌ها کم نمی‌کند.

در بررسی‌هایم برای یافتن جنبه‌های گوناگون ماجرا، به این مساله برخوردم که بسیاری از این رفتارها، این دعوت‌ها، این تحمیل‌ها، این فشارها، اصلا آگاهانه نیستند. و افراد مرتکب اصلا نمی‌دانند که دارند چه می‌کنند. در باره این مورد واقعا نظری نمی‌توانم داشته باشم. مشکل ناآگاهی است دیگر، می‌شود چه بگویی؟ و البته از سوی دیگر، بسیاری موارد، متوجه شدم عصبانیت زیاد قوه فکری افراد را تضعیف کرده. عمدتا آنها به قدری عصبانی و منزجر بودند که به کلی نمی‌توانستند دیگر ابعاد ماجرا را ببینند. یا این از کوره در رفتن آنها سبب شده بود تصمیمات رادیکالی بگیرند که عمیقا تندروی می‌دانمشان.

اینجا به تحلیل دو نمونه از آنها می‌پردازیم؛ مثلا افراد در این گروه فکری معتقدند که وقتی کسانی در این راه کشته شده‌اند، پس اینکه چند کاسب بخواهند از نان شبشان بزنند و اعتصاب کنند که چیزی نیست

درباره مورد اول، به خیالم اینکه از همه مردم انتظار داشته باشیم برای آرمان اجباری مشترک‌شان(؟) تاوان یکسانی‌هم بدهند، اشتباه است. یکی حاضر است برای هدف خود جانش را فدا کند، تداوم حضور دیگری تا مرحله مصدومیت است و هستند کسانی هم که نخواهند حتی خاری پایشان را زخم کند. فلذا این نگرش که؛ «چون کسانی در این راه جان خود را فدا کرده‌اند پس دیگران وظیفه دارند حتما کسب و کار خود را تعطیل کرده و به اعتصاب بپیوندند» از دو جنبه “یکسان نبودن آرمان‌های افراد” و “اجباری نبودن تاوان” قابل نقد است.

یک مورد دیگر، ماجرای اتفاقی است که برای دوستم افتاده. من متوجه شدم که او بسیار سرخورده شده، در محل کار ساعات طولانی‌ای را گریه می‌کند و دیگر نشانه‌هایی که دوست ندارم بیشتر به آنها بپردازم. البته که خودم نیز احوالات چندان مثال زدنی‌ای ندارم، اما با او صحبت کرده و درباره این مساله نظرش را خواستم. او معقتد بود باید شکل مداوم ظلم‌هایی که حکومت به زندگی‌اش کرده را بایستی به خود یادآوری کند تا عصبانیتش تجدید شده و روی آن مثل یک زخم باز بماند، برای جلوگیری از فراموشی.

 درباره این «تجدید خشم و عصبانیت» بیشتر حرف دارم. چرا که عملا عصبانیت را به شکل کلی تایید نمی‌کنم. از دلایل آن این است که افراد در عصبانیت عجولانه‌تر تصمیم می‌گیرند، آنها کمتر خودآگاه هستند و همچنین کمتر می‌توانند عاقلانه فکر کنند. آدم‌های عصبانی، در هر موقعیت گرایش بیشتری به ایجاد خشونت دارند و بسیاری دیگر از خطاهای پی‌در پی که ممکن است بر خلاف خواسته‌های آن فرد، رخ دهند. در واقع رک و پوست‌کنده تر اگر بخواهم خدمتتان عرض کنم، در سیاست خشونت، دامی‌ست که دشمن برای شما پهن می‌کند تا به شکل مداوم در آن دست و پا بزنید و به هیچ‌جا نرسید، یا اگر خواستید به جایی هم برسید، این تصمیم برآمده از عصبانیت، آنقدر عجولانه باشد، که به راحتی شکست بخورد.

در واقع اینطور باید گفت که «شما اگر خشونت به خرج دهید، حکومتی قربانی نخواهد شد. بلکه دست کم زمان، امید و آرمان‌های شماست که قربانی خواهند بود.»

این عقده من البته که از بسیاری جهات قابل نقد است. اما بعید می‌دانم که قابل نفی هم باشد. اصلا اجازه بدهید که ماجرا را برایتان باز تر کنم تا دقیق‌تر متوجه عمق ماجرا باشید.

 با یک بررسی سرانگشتی، در سطحی ترین مرحله از یک اعمال خشونت دو سویه، حکومت پیروز است. چرا که:

 اولا) دارای سلاح است

دوما) دارای نیروی آموزش دیده است

و سوما) از امکانات جانبی برخوردار است.

در لایه‌های عمیق تر از یک اعمال خشونت دو سویه، یعنی مبارزات مستمر و جنگ‌های خیابانی پی‌درپی، باز هم حکومت است که پیروز می‌شود. چرا که:

 اولا) دارای نفرات رزمی و با استقامت بیشتر است –

 دوما) دارای پشتیبانی و امکانات جانبی بیشتر است

و سوما) از توان اطلاعاتی بیشتری برخوردار است.

و در عمیق‌ترین لایه از یک اعمال خشونت دو سویه، یعنی سقوط نهادهای استراتژیک، باز هم شکست حتمی حکومت قطعی نخواهد بود، زیرا:

اولا) هنوز از نفرات و توان نظامی برخوردار است.

دوما) برای بازپس گیری می‌تواند هدفمند تر از نیروی مردمی عمل کند.

 و سوما) در کوتاه مدت نیروهای مردمی قادر به حفظ فتوحات و دستاورد های خود -بعلت عدم برخورداری از پشتیبانی- نیستند.

نمی‌دانم چقدر با پیش‌فرض‌های فوق موافقید. اما شما اگر تندرو ترین دشمنِ حکومت هم باشید، باز هم واقع بیینی است که به شما کمک می‌کند. و هرگونه محاسبات خوشبینانه، تنها جان شما را قربانی می‌کند و بس. شما می‌توانید بگویید که نه، همه مردم به خیابان می‌آیند. که خب من اینطور فکر نمی‌کنم. شما می‌توانید بگویید مردم پشتیبانی‌های بسیاری خواهند داشت. که باز هم احتمال وقوع چنین رخدادی در این موقعیت فرضی، بسیار بعید است.

آرمان بسیاری از جوانان آزادی‌خواه کنونی، چه‌گوارا بودن است. آقای چه‌گوارا را که دیگر می‌شناسید. اسلحه برداشت، گروه چریکی تشکیل داد و با سلاح گرم، مدتها با حکومت مرکزی جنگید. شما حتی اگر سرسخت‌ترین مخالف حکومت فعلی‌ هم باشید، دیگر گنده تر از چه‌گوارا که نیستید؟ هستید؟ خواستم بگویم آن بنده خدا نیز راه به جایی نبرد. حالا ما که جای خود داریم.


تا بعد‌ترها؛

با احترام، جناب وی.

0
Total
0
Shares
0
0
0
تگ‌ها
  • ارزشی
  • ایران
  • برانداز
  • جمهوری اسلامی
  • سیاست
Previous Article
  • سیاست داخلی

استارلینک در ایران

  • 25 مهر 1401
خواندن
Next Article
  • بینش سیاسی
  • سیاست خارجی
  • سیاست داخلی

تحریم‌ برای آزادی!

  • 30 مهر 1401
خواندن
ممکن است بپسندید
خواندن
  • 5 min
  • سیاست داخلی

تیم ملی ایران

خواندن
  • 8 min
  • سیاست داخلی

اعتصابات سراسری

خواندن
  • 13 min
  • آداب زیست ایرانی
  • رشد جمعی
  • سیاست داخلی

مبانی قانون‌گذاری

خواندن
  • 9 min
  • بینش سیاسی
  • سیاست خارجی
  • سیاست داخلی

تحریم‌ برای آزادی!

خواندن
  • 11 min
  • رشد جمعی
  • سیاست داخلی

آرمان‌ خواهی تحمیلی

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عضویت در خبرنامه

©️ مستر وی دات‌کام
  • درباره وی
  • ارتباط با وی
  • چهارچوب حفظ حریم خصوصی
  • چهارچوب فعالیت‌ها
برای مقاصد غیرتجاری، کپی بدون ذکر منبع هم مجاز است.

Input your search keywords and press Enter.