خواستم نقدی بر برنامه هفتم توسعه بنویسم که به تازگی از سوی نهاد رهبری ارائه شده. اما دیدم چیزی که نوشتهام، طویلتر از خود برنامه توسعه شد. گفتم بنویسم برای که؟ برای چه؟ ایراد گرفتن از این رویکرد سراپا تخیلی، مضحک نیست؟ نوشتن ندارد دیگر.
آیا واقعا پس از 30سال نوشتن برنامههای توسعهی بیسرانجام، زمانش نرسیده بود محض رضای خدا بهجای «لیست آرزوها» یک «برنامه توسعه» واقعی و با تمرکز بر چند محور محدود و بنیادی نوشته شود؟ آن هم از جانب بلند پایه ترین مقام کشور! عجبا. دریغا.
در طول این سیاستهای ابلاغی، در عین حال که بسیاری از بندها بلند پروازانه بود، یک بند در این میان خودنمایی میکرد. “تامین هزینههای جاری دولت از محل مالیاتهای دریافتی و ایجاد پایههای مالیاتی جدید”
از آنجایی که اغلب بندها به دولت مسئولیت اعطا میکند و سیستم حکمرانی ما فشل تر از آن حرفهاست که بتواند مسئولیت پذیر باشد، گمان من بر این است که سیاستهای اتخاذ شده برای جیب مردم، از معدود ابلاغیههایی هستند که تمام و کمال اجرا خواهند شد. که این بند نیز، یکی از آن سیاستهاست.
درحالی که مدیران بلند پایه میگویند تنها 30 درصد از برنامه ششم اجرایی شده – آن هم احتمالا با مبالغه و رند کردن- آیا ارائه برنامه هفتمی برای خاک خوردن لازم بود؟ سوابق مسئولین و مدیران ما ثابت کرده، حتی اگر همهی این برنامه روی زمین بماند نیز، آن بندها که نتیجهشان کسب درآمد دولت از حسابهای بانکی مردم است، به خوبی و تمام و کمال اجرا خواهند شد.
و تنها نکته باقی مانده و پرسش من این است. حالا که جمهوری اسلامی تصمیم گرفته مثل کشورهای توسعهیافته هزینههای دولت را از جیب مردم تأمین کند؛ آیا حاضر است به الزامات این شیوه از حکمرانی هم تن بدهد، تا دیگر هیچ ارادهای فراتر از «خواست مالیاتدهندگان» در سرنوشت کشور دخیل نباشد؟