در ابتدا نادیدهاش میگیرید. او در مقایسه با دیگر همجنس های خود پایینتر از رادار پرواز میکند و شاخکهای شما اصلا نمیبینندش. شما آنقدرها هم برایش مجذوب نیستید، به شکل آزاردهندهای روشنفکر است. در میانه آشنایی همه ارتباطها افت میکند. برای مدتی شما فقط از دور یکدیگر را میشناسید، اما باز بعد از گذشت مدتی گپ میانتان اوج میگیرد، چند ماه بعد، شاید سال حتی.
او بخاطر مطلب جالبی که شما نوشتهاید به سراغتان میآید، این نوشتهی شماست، همیشه احتمالا این نوشتهها هستند که عامل شروع شدن مکالمهاند. از طیف آنانی که عمدتا میپسندی نیست، برنامهای برای دل بستن ندارید، میلی به فکر کردن راجع به او ندارید، اصلا اگر دلتان بخواهد هم، جدی بودن او این اجازه را به شما نمیدهد.
با گذشت زمان، آرام آرام شروع به لایه برداری از شخصیت او میکنید، که مثلا چقدر در نظرتان جالب میآید، این یا آن رفتارش چقدر جذاب است، حتی احتمال دارد یک نابغه باشد. وقتی در مورد چیزی با شما صحبت میکند، گویی در گوش شما شعر است. سرگرمی های او احتمالا وسیع و غیر معمول اند، فلسفه، شنا، شعر گفتن.
در دبیرستان دانشآموز وحشتناکی بوده، اما پس از بیرون آمدن از آنجا توانمندی هایش گل کرده. او او تمایل زیادی به بازی های منطقی دارد، بازی هایی مثل شطرنج را دوست میدارد، یا ساعتهای طولانی را صرف طراحی های هنریاش میکند. به شما میگوید یک معلم در دوران مدرسه که به او ایمان داشته چیزی را در او زنده کرده. او فوقالعاده است، به شکل شگفت انگیزی خوب ارتباط برقرار میکند در حالی که گذشتهها در مدرسه همیشه حوصلهاش از تنهایی سر میرفته. جاه طلب است و با اراده درباره چیز ها صحبت میکند، ارادهای که شما حتی نمیتوانید فکرش را بکنید، ارادهای که فقط میتواند رویای انسان ها باشد.
و با این حال، او هرچه در زمینههایی موفق و باهوش باشد، در ابتدایی ترین چیزها مثل یک دست و پا چلفتی عمل میکند.
ممکن است غذا خوردن را فراموش کند، -اگر دختر باشد- قادر نیست خط چشم بکشد، سلیقه خوبی در انتخاب لباس ندارد، در آب پز کردن تخممرغ هم به خوبی عمل نمیکند. و شما درحالی که این ویژگی های او را میبینید، لبخند میزنید، این دست و پا چلفتی بودن را شیرین میپندارید و بعنوان صفت های دوست داشتنیاش میپذیریدشان.
او متوجه میشود که زیاد با شما صحبت میکند، و چیزهایی را به شما میگوید که هرگز به دیگران نگفته است. هر دوی شما نتیجه میگیرید که این باید بدین معنا باشد که ارتباط شما خاص است.
به مادر، برادر و خواهرش اهمیت میدهد، اما با پدرش دعوا های فرسایندهای دارد. پدرش ممکن است خودشیفته و بیرحم بوده باشد، بی عاطفه بودن پدر زخمی در او به جا گذاشته که هنوز هم او را دلگیر میکند.
بعید نیست که به چندین زبان بتواند صحبت کند، اولین باری که صحبت کردن به زبان دوم یا سوم او را بشنوید شگفت زده خواهید شد. او یک ریاضیدان، یک معمار، مهندس خوب، یا شاید یک متخصص امنیت سایبری باشد. مشکلی وجود ندارد که او نتواند آنرا حل کند، یا برای آن تلاش نکند. برای پی بردن به این خصوصیت او، کافیست یک مشکل فرضی را مطرح کنید و به تماشا بنشینید که چگونه ذهنش در تلاش برای یافتن راه حل های مناسب، تمام راه های موجود را بررسی میکند.
اعتراف میکند که زیاد کار میکند، جنس مخالف های زیادی را ملاقات نمیکند و کم پیش میآید برای دیت با کسی بیرون برود. برای دوست یابی ممکن است خیلی موافق دنیای مجازی نباشد، او از دوست یابی متنفر است، ناامید و بیخبر با خود سر میکند.
شما از دیدن او متحیر هستید، هالهای از رمز و راز در او وجود دارد که هنگام ملاقات برای شما پیچیدگی به وجود میآورند، شاید قدرت و انرژیای که او حتی از آن آگاه نیست. و این دقیقا همان چیزی است که او را بسیار جذاب میکند. ممکن است به طور غیرمنتظرهای شما را با عمق، شدت، و تفکرش فرو بریزد و از نو بسازدتان،
وقتی در فکر فرو رفت به او زل بزنید، به آن نگاه دور و سرشار از غم درون چشمانش. و به ناگاه خود را عاشق این موجود عجیب و خواستنی میبینید.
وقتی صحبت از فردی باهوش، درونگرا و کاریزماتیک میشود، ممکن است شما تنها فردی بوده باشید که او در زندگی دوست داشته. او آنقدر خجالتی است که حتی ممکن است هیچگاه از شما چیزی درخواست نکند. حتی اگر این کار را انجام دهد هم ممکن است به شکل عجیبی عصبی بودنش خنده دار به نظر برسد.
اولین بار که زیر درختان خیابان، مشغول قدم زدن، یا بر روی نیمکتی از پارک دست شما را میگیرند قلبتان دیوانه وار میتپد.
جملات مشابهی را بارها و بارها از آنها خواهید شنید: که چقدر شما برایش جالبید، ریش چقدر به شما میآید، شما بسیار زیبا هستید، پوست شما خیلی نرم است، شما احساس خوبی دارید، یا اینکه ما خیلی با هم تناسب داریم.
آنها احتمالا مدام میگویند که شما را دوست دارند و به شما اهمیت زیادی می دهند.
تبریک می گوییم: شما عمق و شدت یک پیوند عاطفی را خواهید شناخت.
هر بار این چیزهای کوچک هستند که باعث می شوند او را بیشتر دوست داشته باشید. او به جزئیات توجه دارد، نیازهای شما را به خوبی پیش بینی میکند. به طرز عجیبی روان رنجور است: ترس از ارتفاع، از میکروب ها، حساس به صداها. شما هرگز کسی را ندیده اید که چنین نظم و الگوهای خوابی را داشته باشد. حتی ممکن است برایتان تعریف کند که گاهی در خواب راه میرود. او به خواب بسیار کمی نیاز دارد، او مانند خورشید، صبح ها پیش از هرکسی بیدار است.
شما با هم می خندید، با هم بازی می کنید، آینده های الهام بخش را با هم تصور میکنید. در عرض چند دقیقه، میتوانید به راحتی از قهقهه زدن مانند بچههای 4 ساله، به بحث در مورد تأثیر آزاردهنده هوش مصنوعی روی گونه انسان، تغییر موضوع بدهید.
همه چیز خوب است، همهی آنچه که میخواستید، با حدااقل هایی از کاستی، و حتی مازاد از نیازهایتان، برای شما فراهم است.
در نهایت او یک روز تصمیم میگیرد که شما را ترک کند. او که گویی با نهایت شک و تردید نگران است، از این که پیوند خوردن بیشتر با شما آسیب می رساند، وحشت زده است، بی سر و صدا، مستقل تصمیم می گیرد – زیرا او هر مشکلی را به این ترتیب حل کرده است – که این رابطه تمام شده است.
او به نظر و عقیده شما پشت میکند. برای تمام دلایلتان برای ادامه دادن رابطه بهانه تراشی میکند و گوشی برای شنیدن حرفهایتان ندارد
قدرت اراده و انضباط او به این معنی است که دیگر او مطلقا در زندگیتان نخواهد بود.
خطی بودن ذهن او به این معنی است که او مانند یک بازی منطقی به این نتیجه خواهد رسید که شما از اول بنا نبوده باشید.
شما هرگز واقعا نمیدانید چرا، روزها، ماهها و حتی سالها نخواهید فهمید. تا ظهور حضرت مهدی!
وقتی با چنین شخصی رو به رو شدید عاشق نشوید، تسلطتان را بر خود حفظ کنید و احساساتتان را قورت دهید. او شما را ویران خواهد کرد. و در نهایت خودتان خواهد ماند و تکههایی از هم پاشیده شده که چارهای ندارید جز اینکه دانه دانه آنها را بردارید و سر جایشان بگذارید.
هر بار.
پینوشت: لطفا این روایت را به چشم یک داستان ببینید که دوست داشت خیال شما را به پرواز در آورد، یک تمرین برای نوشتن. نه دستورالعملی قاطعانه برای زندگی و روابط عاطفی شما.
تا بعدترها؛
با احترام، جناب وی.