برای ما ایرانیان که پدیده‌ای مثل احمدی‌نژاد را پشت سر گذاشته‌ایم این مساله اتفاق تازه‌ای نیست، اما من احساس می‌کنم که سرتاسر دنیا دارد پر می‌شود از احمدی‌نژادهایی که درحال شیره مالیدن برسر مردم هستند و دنیای سیاست را با شوی تلویزیونی اشتباه گرفته‌اند. سیاست را ساده سازی کرده‌اند و با دون‌‌شأن کردن زمین بازی، رقبای خود را به لجن می‌کشانند. در همین حال دیدم شاید بد نباشد در این باره کمی برای شما بنویسم که اصلا Populism، پوپولیسم یا عوام فریبی یعنی چه؟ این مد نه‌چندان تازه عصر سیاست که دوباره درحال جان گرفتن است چه ساختاری دارد و چگونه عضوگیری می‌کند؟

عزیزان، سبک کار آشکار است و همه‌ ما می‌دانیم که این روزها هر سیاستمداری که بلد باشد دو تا شعارِ تند بدهد و چند تا وعده‌ی غیرممکن را توی بوق و کرنا کند، فوراً می‌شود “پوپولیست”. اما پشتِ این برچسبِ جذاب، چه چیزی پنهان شده؟ و چرا این‌قدر این پدیده همه‌گیر شده؟

ببینید، پوپولیسم در اصل یک جور ایدئولوژی است – البته اگر بشود اسمش را ایدئولوژی گذاشت! – که می‌گوید جامعه دو تکه شده: یک طرف “مردمِ پاک و شریف” ایستاده‌اند و طرفِ دیگر “نخبگانِ فاسد و خائن و جاکش”. حالا اینکه این “مردمِ پاک” دقیقاً چه کسانی هستند و این “نخبگانِ فاسد” چه گناهی کرده‌اند، بماند برای بعد! مهم این است که پوپولیست‌ها ادعا می‌کنند صدای آن “مردمِ پاک” هستند و می‌خواهند حقشان را از حلقومِ این “نخبگان” بیرون بکشند.

حالا این وسط یک نکته‌ی ظریف هست: پوپولیست‌ها معمولاً خودشان را “منجیِ ملت” جا می‌زنند و طوری رفتار می‌کنند که انگار فقط آن‌ها هستند که دردِ مردم را می‌فهمند و بقیه‌ی سیاستمدارها یک مشت دزد و دروغگو هستند. اینجاست که پایِ “دیگری‌سازی” به میان می‌آید. پوپولیست‌ها برای اینکه خودشان را قهرمان نشان بدهند، به یک “دشمن” نیاز دارند. این دشمن می‌تواند “نخبگانِ لیبرال” باشد، “مهاجران” باشند، “اقلیت‌ها” باشند یا هر کسِ دیگری که بشود تقصیرها را گردنِ او انداخت.

حالا چرا این حرف‌ها این‌قدر خریدار دارد؟ یکی از دلایلش این است که در دنیای امروز، خیلی‌ها احساس می‌کنند صدایشان شنیده نمی‌شود. احساس می‌کنند نخبگانِ حاکم، چه در سیاست و چه در اقتصاد، از آن‌ها دور شده‌اند و به فکرِ منافعِ خودشان هستند. اینجاست که یک پوپولیستِ خوش‌سخن پیدا می‌شود و می‌گوید: “من صدای شما هستم! من می‌فهمم شما چه می‌کشید! من می‌خواهم قدرت را از نخبگان بگیرم و به شما، یعنی مردمِ واقعی، برگردانم!”

البته این “خواستِ مردم” هم خودش یک مفهومِ مبهم و لغزنده است. اصلاً چطور می‌شود فهمید که “مردم” واقعاً چه می‌خواهند؟ آیا همه‌ی مردم یک چیز می‌خواهند؟ معلوم است که نه! ولی پوپولیست‌ها خیلی راحت از این موضوع می‌گذرند و طوری رفتار می‌کنند که انگار یک “خواستِ واحدِ ملی” وجود دارد که فقط آن‌ها از آن خبر دارند.

حالا بیایید چند تا مثال بزنیم تا قضیه روشن‌تر شود. دونالد ترامپ را که می‌شناسید؟ ایشان استادِ پوپولیسمِ مدرن است. ترامپ با شعارِ “آمریکا را دوباره با عظمت می‌کنیم” روی کار آمد. او خودش را یک “خودی” جا زد که آمده تا “مردابِ واشنگتن” را خشک کند و قدرت را به “مردمِ آمریکا” برگرداند. حالا اینکه این “مرداب” دقیقاً چه بود و این “مردمِ آمریکا” چه کسانی بودند، خیلی مهم نبود. مهم این بود که ترامپ توانست خودش را به عنوانِ یک “قهرمانِ ضدسیستم” معرفی کند و رأیِ کسانی را که از وضعِ موجود ناراضی بودند، به دست بیاورد.

یا مثلاً ویکتور اوربان، نخست‌وزیرِ مجارستان. ایشان هم علاقه‌ی زیادی به “دشمن‌تراشی” دارد. یک روز اتحادیه‌ی اروپا را مقصرِ همه‌ی بدبختی‌ها می‌داند، روز دیگر جورج سوروس، میلیاردرِ آمریکایی، را متهم می‌کند که دارد علیه مجارستان توطئه می‌کند. اوربان هم با همین فرمول توانسته سال‌ها در قدرت بماند: ایجادِ یک دوگانه‌ی “ما” و “آن‌ها” و معرفیِ خودش به عنوانِ تنها مدافعِ “ملتِ مجارستان”.

در آمریکای لاتین هم که ید طولایی در پوپولیسم دارند. از خوان پرون آرژانتین بگیرید – که هنوز هم بعد از سال‌ها، سیاستِ آرژانتین حولِ محورِ او می‌چرخد – تا هوگو چاوزِ ونزوئلا که خودش را “صدای مردم” می‌دانست و می‌گفت: “من یک شخص نیستم، من خودِ مردم‌ام!” (البته احتمالاً منظورش این بود که نماینده‌ی مردم است، وگرنه از نظرِ فیزیکی که نمی‌شود یک نفر همه‌ی مردم باشد!).

حالا جدیداً یک پدیده‌ی جدید در آرژانتین ظهور کرده به اسمِ خاویر میلِئی. این آقای “اِل لوکو” (یعنی دیوانه!) با موهای آشفته و اره‌برقی معروفش، آمده که اقتصادِ آرژانتین را “جراحی” کند. قول داده بانکِ مرکزی را “منهدم” کند، پزو را با دلارِ آمریکا جایگزین کند و کلاً همه‌چیز را زیرورو کند. حالا اینکه این کارها شدنی است یا نه، و اینکه آیا واقعاً به نفعِ مردمِ آرژانتین است یا نه، خودش یک سوالِ بزرگ است. ولی فعلاً که میلِئی با همین وعده‌های عجیب‌وغریب توانسته رئیس‌جمهور شود.

این‌ها فقط چند نمونه از پوپولیست‌هایِ معروفِ دنیا بودند. ولی این پدیده، مرز و جغرافیا نمی‌شناسد. در هر کشوری، بسته به شرایطِ خاصِ آن کشور، ممکن است یک نوعِ خاصی از پوپولیسم ظهور کند.

نکته‌ی مهم این است که پوپولیسم، یک شمشیرِ دو لبه است. از یک طرف، می‌تواند صدایِ کسانی باشد که در نظامِ سیاسیِ موجود، نادیده گرفته شده‌اند. می‌تواند باعثِ شود که سیاستمدارانِ حاکم، کمی به خودشان بیایند و به فکرِ مردم باشند. اما از طرفِ دیگر، می‌تواند به راحتی به ابزاری برایِ عوام‌فریبی و سوءاستفاده از احساساتِ مردم تبدیل شود. می‌تواند به دموکراسی آسیب بزند، اقلیت‌ها را سرکوب کند و جامعه را دوقطبی کند.

پس دفعه‌ی بعد که شنیدید یک سیاستمدار دارد از “مردم” و “نخبگان” حرف می‌زند، کمی مکث کنید و از خودتان بپرسید: آیا واقعاً دارد حرفِ دلِ مردم را می‌زند یا اینکه دارد از “مردم” به عنوانِ یک ابزار برایِ رسیدن به قدرت استفاده می‌کند؟

Shares:

Related Posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *