اندیشمندان حوزه جامعه و سیاست در ایران، غالبا در سه دسته قرار میگیرند. اول کینه توزانی که در تلافی دعواهای پیشین خود با حکومت، همه چیز را به گونهای تعبیر میکنند که بر علیه دستگاه حکمرانی باشد. دوم حامیان حکومت، که به واسطه علاقه فردی، یا هر علت و معلول دیگری، همه چیزرا به گونهای تعبیر میکنند گویی دستگاه حکمرانی مورد ظلم واقع شده، و سوم بیطرفانی که سعی در بازی در زمین خاکستری دارند و از هر دو سو لطمه میخورند.
کشمکش در میان دوگروه اصلی فوق، آنقدر بالا گرفته که اخیرا هرچه گشتم یک نوشته بیطرفانه که در آن مفاهیم دنیای سیاست به زبان آسان توضیح داده شده باشد، پیدا نشد که نشد. فلذا برآن شدم تا آنچه را که پیش رو دارید خدمتتان تقدیم کنم. هدف نگارنده آن است تا مخاطبینی با حداقل آشنایی با علوم اجتماعی/سیاسی نیز قادر به درک مفاهیم مورد اشاره باشند.
جریان فکری – سیاسی
آب یک چشمه هرچقدر هم فراوانی داشته باشد، بازهم قابل دنبال کردن است. شما میتوانید ببینید کدام سدها پرشده از این آب هستند، کدام رودخانهها با این آب جریان دارند، از کدام جویها میگذرند و به کدام درختها میرسند. جریان فکری – سیاسی نیز همینگونه است. گستردگی زیادی دارد و مثل آب جریان دارد. یعنی همیشه میتواند بیشتر رشد کند و پیش برود. هر گروه سیاسیای که به ذهنتان میرسد جزئی از این جریانهای فکری – سیاسی است. ممکن است یک رود باشد یا یک جوب -لبخند- جریانفکری سیاسی شامل احزاب، نهادها، جناحها، سازمانها و جبهههای مختلف فکری/سیاسی میشود.
خاستگاه یک جریان فکری یا همان چشمه آن را اغلب میتوان یک دین، مکتب، یا ایدئولوژی دانست. جریانهای فکری همیشه از چنین بسترهایی تغذیه میشوند و با گذشت زمان شاخه شاخه شده و ساز و کار خود را توسعه میدهند. به همین دلیل، قابل رهگیری هستند، میشود برهه زمانی تشکیلشان را تشخیص داد، محل اولیه اندیشه ورزی آنها را دانست و به الگوریتم توسعهآنها پیبرد. اغلب در محل اندیشه ورزی اولیه رشد کرده و پس از بلوغ، به شکل ویروسی همهگیر میشوند.
جریان فکری درست مانند آب دارای مبدا، مسیر و مقصد مشخص است. و البته همانطور که انتظار میرود گل و لای فراوانی هم با خود دارد -لبخند- هدف این جریان ها از دستگیری حاکمیت در جامعه، بنا نهادن ارزشها و رژیم سیاسی مورد نظرشان است.
جبهه فکری – سیاسی
جبهه فکری یک پله پایینتر از جریان فکری قرار دارد و به موقعیتی گفته میشود که در آن احزاب مختلفی که شخصیت یا هدف مشابهی دارند با هم متحد شده و برای رسیدن به خواسته مشترک، لابی میکنند. یک جبهه گاها میتواند احزابی با ایدئولوژیهای مختلف و نزدیک بههم را گرد هم آورده و قوای آنانرا یکصدا کند. جبهههای فکری تا پابرجایی اهداف مشترک، تداوم دارند و عموما پس از دستیابی به هدف غایی از هم پاشیده و یکدیگر را حلوا حلوا میکنند. البته فراموش نکنم که این اختلافات ممکن است با مرگ یا کناررفتن هریک از شخصیتهای محوری احزاب شکل بگیرد، یا دچار فروپاشی شود.
برای آنکه بهتر گفتههای فوق را درک کنید، باید انقلاب ۵۷ را مرور کنیم که طی آن جریان فکری اسلامگرایان افکار خود را تا مرحله همهگیری توسعه داند و سپس با اتحاد احزاب مختلف جبهه فکریای شکل گرفت که انقلاب ۵۷ را رقم زد و پس از پیروزی انقلاب بود که اتحاد این جبهه فکری از میان رفته و گروههایی مثل مجاهدین، مسیر خود را از آیتالله خمینی جدا کردند.
جناحهای فکری – سیاسی
به شکل تخصصی جناح فکری در ادبیات سیاسی تعریف مورد توافقی ندارد. از این اصطلاح تعابیر چندگانهای برداشت میشود که در خدمتتان عرض میکنم:
۱-گروهبندی درون حزبی
2-گروهبندی در مجادلههای داخلی
3-رقابتهای درونی نظام حکومتی
به شکل کلی هرسه بیانگر گروههای کوچک برآمده از یک حزب یا دسته بزرگتر هستند که میتوان گفت همگی از یک قماشاند. برای مثال کسانی که به سفارتخانهها حمله میکنند، یک جناح فکری برآمده از دستهای بزرگتر به نام حزب اصولگرا و از آن بزرگتر، برآمده از بدنه حکومت هستند.
حزب سیاسی
حزب سیاسی به معنای گرد هم آمدن افرادی با تفکرات نزدیک به هم، با ایده و هدف مشترک است. به شکل قائدهمند، یک گروه میبایست دارای شرایط مشخصی باشد تا بتوان آن را حزب نامید که البته با این پارامترها بسیاری از حزبهای مستقر در نظام سیاسی ایران، فاقد پیشزمینههای لازم برای حزب شدن بوده و میبایست آنها را “شبه حزب” یا “احزاب خودخوانده” نامید. تا به شکل کلی مفهوم حزب با چنین مثالهایی تهی از معنا نشود. یعنی خودشان میگویند ما حزبیم، دیگران هم میگویند باشد، اصلا شما حزب! اما به شکل کلی شاخص های لازم برای شکل گرفتن یک حزب عبارتاند از:
۱-توافق بر سر اصول بنیادی میان افراد تشکیل دهنده
۲-وجود تشکیلات و دفتر دستک های مرکزی حزب
۳-وجود شعبههایی گسترده شده در سطح جامعه که با مرکز مرتبط باشند
۴- تلاش برای دستیابی به قدرت سیاسی
۵-پشتیبانی مردم پشتیبانی مردم
در جامعهی ما متاسفانه اغلب گروهها فاقد بنیادی ترین اصول برای تبدیل شدن به یک حزب هستند. و تنها عنوان یک حزب را یدک میکشند. از آنجایی که مجالی برای توضیح آن در این مبحث وجود ندارد، ذکر همین نکته کافیست که حزبها در ایران آنقدر عجیب و فاقد ساختار هستند، که این امر هم مثل دیگر تشکیلات ایرانیزه شده، یک آش شوربای تخیلی مختص خودمان است.
مکتب سیاسی
به اصلی ترین قالب مادر که سیستم فکری و ایدئولوژی مرکزی رهبران یک حزب یا پیروان آن را تعیین میکند، مکتب سیاسی گفته میشود. مکاتب سیاسی تعیین کننده بینش و منش سران و اعضا هستند.
ائتلاف
به توافق موقت و از یک ظرف آب خوردن احزاب و گروههای سیاسی، برای رسیدن به اهداف سیاسی و پارلمانی گفته میشود.
اپوزیسیون
به حزبها، گروهها، و جریانهای مخالف نظام سیاسی حاکم گفته میشود. جریانهای اپوزیسیونی به دلیل تضادهای ایدئولوژیک، سیاسی و منافع اقتصادی در برابر رژیم حاکم ایستاده و با آن به مبارزه میپردازند. این جریانها علاوه بر دارا بودن ایدئولوژیهای متفاوت، ممکن است در داخل یا خارج از کشور فعال بوده و راهبردهای مختلف مبارزه با نظام سیاسی حاکم را در پیش بگیرند.
متاسفانه گروههای اپوزیسیونی نظام فعلی حاکم بر ایران هم چنگی به دل نزده و از سلامت عقل و عمل چندانی برخوردار نیستند. این گروهها، از راهبرد های مشخصی برای مبارزه با نظام حاکم بهره نمیگیرند و عمدتا سیاست مورد استفادهشان مطابق اصول “الله بختکی” اداره میشود. آنها دارای تشکیلات مشخصی نبوده و بعضا نگاهشان به مبارزه تا سطح یک اینفلوئنسر اینستاگرامی دوزاری است.
از دیگر ایرادات وارده به این گروهها میتوان به مشخص نبودن اعضا، نداشتن برنامهای مدون برای حکمرانی، و همچنین منابع مالی نامشخص ذکر کرد.
گروههای نفوذ
گروههای نفوذ یا گروههای فشار، به ساختار های زیرپوستیای گفته میشود که
1-دارای منافع، راهبرد و نگرش مشترک هستند.
2-بهخاطر پیشبرد، حفظ یا حرکت به سمت این هدفها، با یک دیگر متحد شده باشند.
۳-با وجود برخورداری از گروه، منابع مالی و قدرت سیاسی، مصمم در به دست گرفتن مستقیم قدرت نبوده و در پی تاثیرگذاری بر حاکمان و مدیران رده بالا اند.
نیروهای اجتماعی
مجموعه طبقات و گروههایی هستند که بر روی شرایط سیاسی تاثیر میگذارند. نیروهای اجتماعی شامل افرادی میشود که دارای ابعاد همردیفی از لحاظ علایق ساختاری، اقتصادی و امثال آن بوده، و به شرکت در فرآیندهای سیاسی، اعم از موجها، ادارهی جامعه، نهاد های سیاسی، مطالبهگری، تصمیمگیریها و سیاستگذاریها علاظطقهمند اند.
در ایران از آنجایی که دیواری کوتاهتر از این بندگان خدا یافت نمیشود، با توجه به محدودیتهای شکل گرفته در طول سالیان، این گروهها دوام چندانی نیافته و قدرت اعلام وجود یا ظهور نمیبابند. فلذا تنها مثال در دسترس و دارای قوام را میتوان اصطلاحا بچه بسیجیها دانست.
ایدئولوژی
یک سری از ساختارها و افکار مدون بر پایهی بایدها و نبایدهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را ایدئولوژی مینامند. ایدئولوژیها دستورالعملهای پیروان و مریدان سیاسی بوده و میتواند زیربنای یک نظام سیاسی باشد.
سلطنت طلب
منظور از سلطنت طلب افراد یا گروههایی سیاسی است که که در پی حاکمیت یک خاندان سلطنتی و نظام موروثی بر کشور هستند. سلطنت طلبان به دو دستهی کلی مطلقه و مشروطه تقسیم میشوند.
سلطنت طلب مطلقه هیچ قید و شرطی را برای محدودیت حاکمیت شاه نمیپذیرند.
سلطنت طلب مشروطه اما خواهان سلطنت یک شاه هستند، ولی به شکل یک مقام تشریفاتی که اختیارات وی مشروط به تصویب مجلس یا پارلمان باشد.
سلطنت طلبان ایران، اغلب یا همگی، هواداران خرسند رضا پهلوی فرزند محمدرضا شاه فقید هستند.
اسلامگرا
به گروهها، احزاب، نهادها و جریانهایی گفته میشود که به حاکمیت اصول و ارزشهای اسلام، در ریز و درشت مسائل و همهی شئون جامعه باور دارند.
ملیگرا – ناسیونالیست
این واژه به افراد یا گروههایی اطلاق میشود که بر هویت مشترک جامعه باور دارند. و اهمیت زیادی برای تاریخ، فرهنگ، رسوم باستانی و زبان مشترک قائلاند. ملیگراها یا ناسیونالیستها به اصلالت یک ملت و یا یک قوم خاص، و حق حاکمیت و استقلال آنها باورمند هستند.
التقاطی
التقاطیها مخلوطی از همهچیزند. ساختار واحد و یکپارچهای که بتوان قواعد آن را فهمید، برای آنها وجود ندارد. این گروه مایل اند قیمهها را توی ماست ها بریزند و سپس میل کنند. آنها به ترکیب و تلفیقی از مکاتب و اندیشه های مختلف معتقد است. یعنی از هر مکتب و گروه، آنچه که خوشش میآید را برداشته و مورد استفاده قرار میدهد.
تجددگرا
تجدد گرایی برای دین مورد استفاده قرار میگیرد و به شکل کامل “تجدد گرایی دینی” نامیده میشود. تجدد گرایان دینی نیز مانند التقاطیها، پیرو مکتب “قیمه ماستی” هستند (شوخی). آنها در عین اعتقاد به مبانی مدرنیتهی غربی مثل لیبرالیسم، راسیونالیسم، سیانتیسم، اومانیسم و غیره، باورمند به دین هم بوده و مایل به هم زدن این قیمه و ماست هستند.
سنتگرا
سنت گرا به گروهی اهل دل گفته میشود که مایلاند ارزشها و آداب و رسوم اصیل یا کهن را بسیار پاس داشته و بعضا آنها را احیا کنند.
عرفگرا – سکولار
عرفگرایان بر این باورند که بایستی بر اساس مبانی عرف بشری (اعم از عقلانیت عمومی، قراردادهای اجتماعی، هنجارها و حقوق بشر) و فارغ از آموزههای دینی باید نظام جامعه را اداره کرد و به سیاست، اقتصاد، فرهنگ و سایر امورات سر و سامان داد. سکولارها میل به جدا کردن یا کمتر شدن اثر دین بر سیاست، اقتصاد، اجتماع، نظامیگری و سایر زمینهها دارند.
قومگرا
به افراد، گروهها یا جریانهای فکریای گفته میشود که بر هویت متمایز یکی از اقوام کشور مثل ترک، لر، عرب، کرد، بلوچ و .. تاکید دارند؛ و به دنبال مطالبات قومی، خود مختاری، فدرال خواهی، جدایی طلبی و عکس گرفتن با بِرنو هستند. (لبخند)
خواص
همانطور که از اسمشان پیداست. به افراد صاحب نفوذ، دارای تحلیل، برجسته، برگزیده، فرهیخته، از ما بهتران و فلان و چنان ها گفته میشود. این افراد کسانی هستندک ه به نحوی در جامعه خاص یا ویژهاند. آنها صاحب قدرت و مقامات سیاسی، پرستیژ، صاحب فکر و اندیشه، فن، تجربه یا از این جور چیزها هستند، که به نحوی در عوام نفوذ داشته و تلاش میکنند آنها را در راستای هدفی خاص به کار گیرند.
عوام
تودهی مردم. به تودهی مردم از اقشار مختلف گفته میشود که فاقد اندیشه و راهبرد کلی بوده و معمولا تابع جو حاکم بر جامعهاند. دنبالهروی خواص. آنها ممکن است طرفدار هرکسی باشند.
متحجر
متحجرها افرادی هستند که از نظر فکری و اندیشه فاقد انعطاف بوده و تنها به سطح و ظواهر توجه دارند. و به شدت نیز از آن دفاع میکنند. این جماعت به حقیقت یا روح قضیه، یا آنچه که درست است توجهی ندارند و هرچه بگویی بر خر خودشان سوارند. متحجرها به زمان و مکان بی توجه اند و قادر به پاسخگویی به نیازهای تازهی بشر نیستند. (این تعریف شما را یاد چه کسانی انداخت؟)
اصولگرا
اصول گرا، به اعضای یکی از شبه حزبهای فعال در کشور گفته میشود که از رهبران معنوی آن آقایان قالیباف، ولایتی، جلیلی و امثالهم هستند. اصولگرایان هماهنگی بیشتری با نهاد حاکمیت داشته و از احزابی هستند که میتوان آنها را به رهبر جمهوری اسلامی ایران نزدیکتر دانست. به شکل کلی تعبیر این اعضا از واژهی اصولگرا، شامل کسانیست که خواهان پایبندی به اصول و ارزشها و احکام و شریعت، و اصرار به اجرای همان اصول در سطح جامعه هستند.
انقلابی
در سالیان اخیر از درون دل شبهحزب اصولگرا جریان فکریای بیرون آمد که خود را انقلابی مینامد. شبهحزب اصولگرا که در دههی گذشته به دلایل مختلف از جمله انفعال، اختلاسها، روی برگرداندن مردم، گردن نگرفتن محمود احمدینژاد، ناکامیهایی در مجلس و… بختش بسته شده بود. اقدام به خانه تکانی کرده و توزیع چفیه در میان اعضای خود نمود. که این ظاهر تازه را انقلابیون مینامند.
هنوز راهی برای تشخیص تفاوت اصولگرایان از انقلابیها پیدا نشده چرا که این دو منافاتی با یکدیگر ندارند. اما به شکل کلی دستورالعملهای راهنمایی میگویند این اعضا به هنگام تردد با چفیه انقلابی بوده و در زمانهای فارغ از آن، چهرهای اصولگرا هستند.
اصلاح طلب
اصلاح طلب یکی دیگر از دو شبهحزب بزرگ مستقر در ایران است که خواهان تغییرات و اصلاح امور جامعه بر اساس اصول و ارزشهای دینی با مصلحت اندیشی عقلانی، عرف جدید و تحولات روزگار است. واژهی اصلاح در عرف سیاسی سکولار برآمده از (Reform) در مقابل انقلاب یا (Revolution) است. این تفکر برآمده از آن است که برخی حکومتها برای کنترل نارضایتیها و جلوگیری از وقوع انقلاب، دست به رِفرم یا اصلاحات میزنند. ولی در ادبیات سیاسی و دینی ایران زمین واژهی اصلاح در مقابل کلمه فساد قرار گرفته و به هر حرکت و اصلاحی برای رفع فساد اطلاق میشود. (لبخند)
طی زمانهای آینده اگر امکانی بود، به شکل جداگانه به توضیح و تشریح هرکدام از این مفاهیم پرداخته و آنها را به شکل جزئی تر موشکافی خواهیم کرد.
تا بعد تر ها
با احترام، جناب وی.