اجازه بدهید این را خدمتتان اعلام کنم؛ بیش از 99 درصد محتمل می‌دانم که این نوشته هیچ‌گاه برای شما کارا نخواهد بود، مگر اینکه قرار باشد در آینده از خواب بیدار شوید و ببینید دعوت‌نامه رسمی‌ای آمده برای حضورتان در کاخ باکینگهام! به طور کلی، شانس ‌تجربه‌اش با این قضیه که یک روز بیدار شوید و صبحانه را در ماه بخورید، برابری می‌کند. بگذریم.

دلیل به نگارش این سبک از نوشته‌ها، بیش از هرچیز سرگرمی جناب وی است، در مرتبه دوم اینکه بعضی چیزها را بد نیست آدم بداند، هرچند به کار نیاید اما خواسته ناخواسته منجر به رفتار سنجیده‌تر می‌شود، و در اولویت آخر اینکه، من متوجه شده‌ام که متاسفانه در زبان فارسی و فرهنگ ما، به طور کلی هیچ منبع درست و حسابی برای معرفی این جور چیزها وجود ندارد! واقعا مایه تاسف و تعجب است. باز هم بگذریم.

عرض میکردم خدمتتان، اگر روزی این شانس نسیب شما شد و پایتان به جایی مثل کاخ باکینگهام یا مثلا کاخ سفید باز شد، تا در یک میهمانی سلطنتی شرکت کنید، به یاد داشته باشید که فقط لباس نیست که باید آماده شود! شما باید از سرتا پا خود را بسازید. و در مرحله آخر است که لباس به کار می‌آید. از سر تا پای شما، از حرکت دست‌ها تا طرز نگاهتان، همه چیز باید با این قانون نانوشته جور دربیاید. اگر هم دعوت نشدید، حداقل بدانید چه خبر است تا وقتی یکی را با کت پشت‌بلند و پاپیون سفید دیدید، خیال نکنید از موزه فرار کرده. فهم این مساله هم برای مردان لازم است، هم برای زنان و دانستنش مثل یک جور اطلاعات عمومی لوکس است که نسبت به دانستن ارتفاع قله دماوند و پایتخت کشور موزامبیک، کارایی هرچه کمتری دارد و ممکن است آن را هیچوقت از کمد دانسته‌هاتان بیرون نکشید، اما از آن چیزهاییست که توی ذهن‌تان برق می‌زند.

برای آقایان، همه چیز از کت مشکی پشت‌بلند “tailcoat” شروع می‌شود؛ همان‌ها که از قرن هجدهم سوارکارهای اشرافی بریتانیا می‌پوشیدند تا هم شیک باشند، هم توی زین راحت بنشینند. حالا اما پشتش تا زانو کشیده شده و جلویش تا کمر کوتاه است طوری که انگار می‌خواهد بگوید: “من برای ایستادنم، نه نشستن.” شلوار مشکی با نواردوزی ابریشمی در کناره‌ها، بدون هیچ خط دوختی که توی ذوق بزند. بلوز سفید با یقه‌ی بال‌دار، سفت و آهار خورده، که فقط برای پاپیونِ سفیدِ دستیِ گره‌خورده، طراحی شده.

دانلد ترامپ در کنار ملکه مرحوم بریتانیا، در درس کد وایت تای

حتما باید پاپیون دستی گره خورده باشد؟ بله! آماده محال است، چون اینجا اصالت حرف اول را می‌زند و پیش‌فرض بر آن است که شما از یک خانواده اشرافی هستید و این یعنی گره زدن پاپیون را بلدید.

جلیقه سفید یا مشکی، دکمه‌های دو ردیف روی کت که هیچ‌وقت بسته نمی‌شوند، چون ظاهراً فقط برای تقارن‌اند، نه کارایی. دستکش سفید؟ اگر خواستید خودتان را یک اشراف‌زاده‌ی تمام‌عیار نشان دهید، بپوشیدش، ولی حواس‌تان باشد که دست دادن با آن خودش یک مهارت است! محکم، اما نه آن‌قدر که دستکش پاره شود.

دکمه‌های سرآستین می‌توانند نقره‌ای یا مرواریدی باشند، ولی ساعت مچی ممنوع! به‌جای آن یک سنت کلاسیک‌تر به‌جای مانده. ساعت جیبی با زنجیرش اینجاست تا زمان را با وقار نشان دهد. گوشی موبایل؟ یا توی جیب داخلی کت قایمش کنید، یا کلاً فراموشش کنید؛ وایت‌تای جای اینستاگرام چک کردن نیست. مهم‌تر از آن اینکه، نباید جیب‌هاتان برجستگی خاصی داشته باشد که توی ذوق بزند. شما باید با نسخه نوجوانی‌تان که از سوپرمارکت چیزهایی کش رفته و توی جیب‌هایش پنهان کرده، تفاوت‌هایی داشته باشید.

حرکات بدن توی این لباس شوخی‌بردار نیست. باید صاف بایستید، شانه‌ها باز و سر بالا، انگار دارید برای نقاشی پرتره ژست می‌گیرید. یا چمیدانم، جلسه اول کلاس تکواندو است. -از این‌ اصول که کوچ‌ها میگویند- راه رفتن؟ قدم‌های کوتاه و مطمئن، بدون عجله، چون این لباس برای دویدن یا حتی تند راه رفتن ساخته نشده. علاوه بر آنکه ممکن است پشتتان جر بخورد -منظور شلوار است- باید در نظر داشت که کت پشت‌بلند با هر حرکت شتاب‌زده، مثل پرچم توی باد تکان می‌خورد و کل هیبت‌تان را به باد می‌دهد.

قانون بعدی! دست‌هایتان باید آرام باشند، نه توی جیب، نه آویزان؛ بهتر است یک دست ساعت جیبی را نگه دارد و دیگری آزاد بماند، مثل یک ژنرال که آماده‌ی سلام نظامی است. کفش‌ها؟ بهترین و تنها گزینه، چرم مشکی براق است. با پاشنه‌ای ظریف که صدای تق‌تقش روی سنگ‌فرش بگوید: “من اینجام.”

و در ادامه پوشِت سفید تاشده با دقت هندسی، کلاه سیلندر مشکی -if you dare- و یک گل کوچک روی یقه، مثل رز یا میخک، تمام‌کننده‌ی جزئیات این شاهکارند.

پوشش خانم‌ها

خانم‌ها اما وارد یک نمایش دیگر می‌شوند. لباس شب بلند، از پارچه‌های سنگین مثل مخمل یا ساتن، با دامنی که تا زمین کشیده می‌شود و حتی نوک کفش را می‌پوشاند. چاک؟ محال است. چون اینجا قرار نیست چیزی به نمایش گذاشته شود. یقه می‌تواند کمی خلاق باشد -مثلا با تور یا مروارید تزئین شود- ولی نه آن‌قدر باز که از خط تشخص رد شود. رنگ‌ها باید عمیق و نجیب باشند: مشکی، سرمه‌ای، زرشکی و خلاصه رنگ‌هایی که فریاد نمی‌زنند، بلکه با اطمینان حضورشان را اعلام می‌کنند. دستکش‌های بلند تا بالای آرنج، از ساتن یا توری ظریف، که پوشیدنش یک جور رقص است. کشیدنش روی دست‌ها باید با حوصله باشد، وگرنه پاره می‌شود و کل زحمات‌تان به هدر می‌رود.

نیم‌تاجی روی سر، با سنگ‌های ریز که برق‌شان زیر نور شمعدان‌ها چشم را می‌گیرد، و جواهراتی که نه فقط تزئین‌اند، بلکه می‌توانند نشان دهنده جایگاهی والا باشند. گردنبند چندلایه، گوشواره‌های آویز، انگشترهایی که انگار از گنجینه‌ی شاهی بیرون آمده‌اند.

می‌خواهید کیف دستی داشته باشید؟ البته! اما کوچک‌تر از یک دفترچه یادداشت، فقط برای دستمال یا یک رژ لب ریز. باید خدمتتان عرض کنم که کفش‌ها پاشنه‌دارند، اما نه آن‌قدر بلند که تعادل را به هم بزنند. اگر اشتباه نکنم حداکثر پنج سانت، چون راه رفتن توی این لباس خودش یک امتحان است و نباید حفظ تعادل روان یک خانم زیبا را به خود مشغول کند. در عمل هم می‌بایست قدم‌ها کوتاه، کمر صاف، دست‌ها کنار بدن آرام بگیرد. انتخاب دیگر روی دامن است! انگار دارید توی یک تابلوی نقاشی راه می‌روید. همینقدر آرام.

جان‌اف کندی، فرح دیبا، محمد رضا پهلوی و جکلین کندی، با درس کد وایت تای، از زوایای جالب این دیدار، رقابت پنهانی جکلین کندی و فرح بوده که به علت آشنایی هردو با فرهنگ فرانسوی، این رقابت را در پوشش خود نمایان ساخته‌اند. در این تصویر از آنجائی که فرح ملکه است، تاج کامل برسر گذاشته و ژاکلین کندی برای حفظ مراتب، نیمه تاج برسر دارد.

این اصول از کجا آمده؟

وایت‌تای از میانه قرن نوزدهم اعلام حضور کرد، آن برهه که تمایز آدمیان بسیار حائز اهمیت بود. آن‌گاه که اشراف بریتانیا و فرانسه تصمیم گرفتند با لباس، خطی پررنگ بین خودشان و “عوام” بکشند. کت پشت‌بلند اول برای سوارکاری بود، ولی بعد شد نماد شب‌های رسمی. چون احتمالا اشراف می‌خواستند بگویند: “ما حتی توی مهمانی هم کارمان را بلدیم.”!

پاپیون سفید هم داستانی دارد. قدیم‌ها خدمتکارها می‌بستندش، ولی حالا اگر نبندیدش، انگار همه چیز کم دارید؛ این کد لباس بعدها به آمریکا رفت، و توی قرن بیستم با گالاها و مراسم اسکار گره خورد.

در ایران اما؟ یک لحظه خاصش را یادتان بیاید: سفر شاه به آمریکا، سال ۱۳۴۱. مهمانی شام با وایت‌تای برگزار شد. جکی کندی نیم‌تاجی به سر گذاشت—ظریف، اما حساب‌شده—چون می‌دانست مقابل فرح ایستاده، که با تاج کاملش انگار داشت می‌گفت: “اینجا منم که قانون را می‌نویسم.”

معاشرت در وایت‌‍‌تای

آداب معاشرت در وایت‌تای هم خودش یک کتاب است. موقع سلام کردن، مردها باید کمی سر خم کنند، البته نه زیاد، که مبادا پاپیون شل شود. خانم‌ها می‌توانند با یک لبخند و حرکت ظریف سر جواب دهند، ولی دست دادن؟ فقط اگر دستکش داشته باشید، وگرنه بهتر است فاصله را نگه دارید.

و تقریبا همه آداب به همین منوال است. نشستن هم قصه دارد، مردها باید کت را کمی عقب بدهند تا پشتش چروک نشود، و خانم‌ها باید دامن را با دست جمع کنند تا مثل چتر باز نشود.

مهم‌تر از هرچیز صحبت کردن شما بایستی آهسته و با طمأنینه باشد. چون اینجا جای فریاد و خنده‌های بلند نیست؛ وایت‌تای یعنی کنترل، یعنی هر حرکت و هر کلمه حساب‌شده.

آقا و خانم عزیز، بسیار خرسندم که تا به اینجای یادداشت با جناب وی همراه بودید، یقینا این توصیفات بسیار ناچیز تر از آن است که آدمی در واقعیت تجربه می‌کند. جناب وی امید دارد همیشه آراسته، شکیل و سرشار از تعادل باشید. در صورت تمایل به شما پیشنهاد میشود سری به نوشته‌های پیشنهادی که در پایین درج شده بزنید

تا بعدترها.

Shares:

Related Posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *