لابد شما هم حس کرده‌اید که یک جای کار این زندگی می‌لنگد. صبح تا شب سگ‌دو می‌زنیم، جان می‌کنیم، خودمان را به آب و آتش می‌زنیم که چه بشود؟ که بقیه بگویند “باریکلا”؟! که فلانی توی فامیل از ما تعریف کند؟! که عکس‌های اینستاگرام‌مان بیشتر لایک بخورد؟! به قول معروف: “زندگی یعنی چه؟”

حالا نمی‌شود گفت که مشکلات اقتصادی و سیاسی کشک هستند و همه‌اش تقصیر خودمان است. نه، این خبر ها هم نیست. اما راستش را بخواهی یک چیزهایی هم هست که خودمان با دست خودمان داریم زندگی‌مان را با آن به گند می‌کشیم.

بیایید با خودمان رو راست باشیم. چند درصد از کارهایی که می‌کنیم واقعاً برای دل خودمان است و چند درصدش برای تایید گرفتن از بقیه؟ از همان بچگی یادمان دادند که باید “بچه خوبی” باشیم. سلام کنیم، معدل بیست بگیریم، ساز دهنی را جلوی فامیل مانند بلبل بزنیم تا همه بگویند: “هزار ماشاالله!” (و بعد هم پشت سرمان بگویند چه لوس و از خود راضی!)

بعدش هم که نوبت کنکور می‌شود و انتخاب رشته. اصلاً مهم نیست که خودت به چه چیزی علاقه داری، مهم این است که رشته‌ات جوری باشد که وقتی از تو پرسیدند “چه رشته‌ای قبول شدی؟” بتوانی با افتخار بگویی و طرف مقابل چند لحظه مات و مبهوت به تو نگاه کند. حالا می‌خواهد پزشکی باشد یا مهندسی هوا فضا یا هر کوفت و زهرمار دیگری که اسم دهن پر کنی داشته باشد. (مگر اینکه خدایی نکرده سرطان داشته باشی، که آن وقت رتبه‌ی کنکورت به هیچ جات نخواهد بود!)

تا اینجای کار فقط داشتیم برای خانواده و فامیل زندگی می‌کردیم. بعدش می‌رسیم به مرحله‌ی “شغل شریف و آبرومند”! حالا دیگر باید یک کاری پیدا کنی که هم پول توش باشد (البته اگر پیدا شود!) و هم کلاس داشته باشد که بتوانی جلو در و همسایه و دوست و آشنا پز بدهی. (حالا مهم نیست که هر روز صبح با چه عذابی از خواب بیدار می‌شوی و می‌روی سر کار!)

بعد از آن هم که نوبت می‌رسد به خرید “ماشین مدل بالا”! حالا اگر مجبور شوی خودت را زیر بار هزار جور قسط و وام بینداری اصلاً مهم نیست، مهم این است که وقتی می‌روی مهمانی بتوانی با افتخار سوییچ ماشینت را بیندازی روی میز و بگویی: “ما هم بالاخره از این بچه قرتی بازیا یاد گرفتیم!” (و بعد هم تا آخر شب نگران باشی که نکند خطی روی ماشین بیفتد!)

تازه این فقط نوک کوه یخ است! هنوز مانده تا برسیم به گوشی آیفون و ایرپاد و سفر خارجی و هزار تا چیز دیگر که اگر نداشته باشی از نظر بعضی‌ها اصلاً آدم حساب نمی‌شوی! (و البته اگر داشته باشی هم باز یک چیز دیگر پیدا می‌کنند که به خاطرش تاییدت نکنند!)

حالا در این میان نقش “دین” را هم نباید نادیده گرفت. یک روز در حین رانندگی چشمت به یک تابلوی “هشدار دهنده” می‌افتد که “بدون پرداخت زکات هیچ کدام از نمازهایتان قبول نیست!”. با خودت می‌گویی “ای داد بیداد! تمام نمازهایی که در بچگی خوانده‌ام و روی ثوابشان حساب کرده بودم پر! پس من چرا تا حالا رستگار نشده‌ام؟!” (و بعد هم با خودت فکر می‌کنی که اگر قرار باشد زکات تمام این سال‌ها را بدهی، باید کُلیه‌ات را بفروشی!)

می‌دانید مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که ما یاد گرفته‌ایم ارزش خودمان را با معیارهای بیرونی بسنجیم. یاد گرفته‌ایم که خوشبختی یعنی داشتن چیزهایی که دیگران دارند یا دوست دارند داشته باشند. یاد گرفته‌ایم که باید همیشه در حال رقابت با دیگران باشیم و برای اینکه احساس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم باید همیشه یک قدم از بقیه جلوتر باشیم.

و حالا فضای مجازی هم شده قوز بالا قوز! قبلاً فقط باید خودمان را با چند نفر آدم حقیقی مقایسه می‌کردیم، حالا باید با یک مشت از اطرافیان و میلیون‌ها آدم مجازی هم سر و کله بزنیم که معلوم نیست اصلاً وجود خارجی دارند یا نه! عکس از لاکچری بازی‌هایمان می‌گذاریم و بعد هم مثل معتادها هر پنج دقیقه یک بار گوشی را چک می‌کنیم که ببینیم چند تا لایک گرفته‌ایم و چند نفر زیرش نوشته‌اند: “خوش به حالت!” (و اگر تعداد لایک‌ها کم باشد احساس می‌کنیم که بدبخت‌ترین آدم روی زمین هستیم!)

اما بیا با خودمان رو راست باشیم. آیا واقعاً این زندگی است؟ آیا ارزشش را دارد که تمام عمرمان را صرف جلب تایید دیگران کنیم؟ آیا وقت آن نرسیده که کمی هم به فکر خودمان باشیم؟

به نظر من وقت آن رسیده که یک تجدید نظر اساسی در معیارهای موفقیت و خوشبختی خود داشته باشیم. وقت آن رسیده که به جای اینکه زندگی خود را بر اساس انتظارات دیگران تنظیم کنیم، به دنبال کشف ارزش‌ها و اهداف واقعی خود باشیم. لازم است از یک جایی به بعد بر روی ایجاد روابط معنادار و صمیمی با چند نفر آدم حسابی در زندگی‌مان تمرکز کنیم.

Shares:

Related Posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *