در ژرفای فرهنگ ایرانی، عبارتی نهچندان خوشایند خودنمایی میکند: “زن گرفتن”. گویی در پس این تعبیر ساده، هزاران سال سلطهی مردسالارانه نهفته است. مرد “میگیرد” و زن “گرفته میشود”. این “گرفتن” نه از سر عشق و عاطفه، که بیشتر به معاملهای تجاری میماند؛ معاملهای که در آن زن به مثابهی کالایی در نظر گرفته میشود که قرار است مرد را به اصطلاح “سر و سامان” دهد!
اما بیایید کمی مو را از ماست بیرون بکشیم و ببینیم در پس این “سر و سامان دادن” چه حکایتی نهفته است .گویی قرار است زن نقش کنیزکی را بازی کند که وظیفهاش رفع و رجوع امورات منزل و اطاعت بیچون و چرا از ارباب است! از سوی دیگر، “شوهر کردن” زن نیز دستکمی از “زن گرفتن ” مرد ندارد! گویی زن با “شوهر کردن ” از زیر بار مسئولیت زندگی شانه خالی میکند و در پناه مرد، به آسایش و راحتی میرسد! گویی قرار است مرد نقش “بابا لنگدراز” را بازی کند و زن هم در نقش “جودی ابوت ” فقط به دنبال یک زندگی راحت و بیدغدغه باشد.
اما فاجعه آنجاست که این نگرش معیوب، ریشه در زبان و ادبیات ما دوانده است. فعل “گرفتن” با بار معنایی مالکیت و تسلط، زن را به مفعولی بیاراده و مرد را به فاعلی قدرتمند و مالک تبدیل میکند. گویی زن ابژهای است برای ارضای امیال و خواستههای مرد. و البته ابزاری برای تولید مثل و ادامهی نسل “بزرگمرد”!

جالب اینجاست که اگر زنی جسارت کند و بگوید “میخواهم شوهر بگیرم”، با سیلی از تمسخر و تعجب مواجه میشود. گویی “گرفتن” فقط در انحصار مردان است و زنان فقط باید “گرفته شوند”! (آخر مگر میشود شکارچی خودش شکار شود؟!) اینجاست که نقش پررنگ سنتهای پوسیده و نگاه مردسالارانه در شکلدهی به زبان و ادبیات ما نمایان میشود.
از مراسم مضحک خواستگاری – بخوانید بازدید کالا – تا تصمیمگیریهای مهم زندگی، همیشه این مرد است که حرف آخر را میزند و زن باید تابع و مطیع باشد. و منطق پشت این ماجرا چیست؟ جز این است که مرد از نظر فیزیکی قویتر است و میتواند از قدرت خود برای تحمیل خواستههایش استفاده کند؟ (و البته این وسط نقش “غیرت” و “ناموس” را هم نباید نادیده گرفت!)
شاید برخی بگویند که این حرفها مربوط به گذشته است و امروزه دیگر چنین نگاهی به زن وجود ندارد. اما نگارنده به جرات میگوید که این نگرش هنوز هم در لایههای زیرین جامعه ما وجود دارد و در گفتار و رفتار بسیاری از افراد خود را نشان میدهد. کافی است کمی به دور و بر خود نگاه کنیم تا ببینیم که هنوز هم “زن گرفتن” یک عبارت رایج است و هنوز هم بسیاری از مردان خود را مالک و صاحب اختیار زنان میدانند.
اما چه باید کرد؟
به نظر نگارنده، اولین قدم برای اصلاح این نگرش معیوب، اصلاح زبان و ادبیات است. باید به جای “زن گرفتن” از عباراتی مانند “ازدواج کردن” یا “تشکیل زندگی مشترک” استفاده کنیم. این تغییر زبانی، هر چند کوچک به نظر میرسد، اما میتواند تاثیر بسزایی در تغییر نگرش جامعه به مقولهی ازدواج و جایگاه زن داشته باشد.
جستجوی بیحاصل:
نگارنده در مسیر نگارش این متن با یک حقیقت تلخ مواجه شد. علیرغم جستجوی فراوان، هیچ منبع جامع و قابل توجهی در نقد این نگاه مالکانه در زبان فارسی یافت نشد. گویی این معضل بزرگ از دید صاحبنظران و متفکران جامعه پنهان مانده است. نه در میان پایاننامههای دانشجویی، نه در میان مقالات علمی و نه در میان مباحث روشنفکری، هیچ رد پای پررنگی از پرداختن به این موضوع دیده نمیشود. این سکوت معنادار خود گویای عمق فاجعه و عاری از عیب بودن این نگرش غلط در جامعه است.
وظیفهی ما چیست؟
باید به زنان و دختران خود بیاموزیم که آنها کالا نیستند که کسی آنها را “بگیرد” یا “به دست بیاورد”. باید به مردان و پسران خود نیز یاد بدهیم که زندگی مشترک یک معامله نیست، بلکه یک همراهی و همدلی دو انسان برابر است. باید در برابر استفاده از عباراتی مانند “زن گرفتن” سکوت نکنیم و با زبان خوش و استدلال منطقی، افراد را به استفاده از جایگزینهای مناسب تشویق کنیم.
این کار آسانی نیست و نیاز به تلاش مداوم دارد. اما اگر خواهان جامعهای هستیم که در آن زنان و مردان از حقوق برابر برخوردار باشند، باید از همین حالا شروع کنیم. باید این میراث شوم سنتهای پوسیده را به زبالهدان تاریخ بیندازیم و به دنبال ایجاد فرهنگی نو باشیم که در آن زنان نه به عنوان موجوداتی ضعیف و وابسته، بلکه به عنوان انسانهایی مستقل و توانمند شناخته شوند. “محض رضای خدا زن نگیرید، بلکه با یک انسان برابر ازدواج کنید!”